سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه و برکه
 
ثامن تم
نویسندگان
لینک دوستان
Image Hosted by Free Photo Hosting at IranXM
طراح قالب
ثامن تـــم

6556

سئوال 39: چرا امام امت اسلامی را خدا باید تعیین کند؟
پاسخ: امامت شرایط و ویژگیهایی دارد که شناخت انسان کامل، و شناسائی آن ویژگیها، برای انسانها ممکن نیست. انسان موجودی است ناشناخته، و کشف راز درون انسانها برای مردم امکان ندارد، حال که انسانها در انتخاب و شناخت رهبر کامل عاجزند باید خداوند خالق بشر به کمک انسانها آمده و رهبران کامل را معرفی فرماید که: 
((الله اعلم حیث یجعل رسالته.)) ادامه مطلب...

سه شنبه 94/7/14 .:. 1:18 عصر .:. احمد نظرات ()

6565

سئوال 1: غدیر چه معنایی دارد؟
پاسخ: رود کوچکی که مقدار کمی آب همواره در آن جاری باشد.
چون در صحرای نزدیک ((جحفه)) رود کوچکی وجود داشت آن را به صحرای غدیر نام نهادند.
سئوال 2: چرا حادثه عظیم بیعت مردم با امام علی (ع) با نام غدیر معروف شد؟
پاسخ: بیابان غدیر خم پس از سرزمین ((جحفه)) در 3 میلی (1)
شهر مکه قرار دارد، و در آنجا رود همیشه جاری وجود داشت، چون برای اعلام ولایت امام علی (ع) و بیعت 120 هزار حاجی از زن و مرد، دو روز در آنجا توقف کردند، و در آن هوای گرم و کمبود آب، از آن رود کوچک استفاده می‏شد، آن حادثه بزرگ به نام ((غدیر)) معروف شد. از آن پس در نوشته‏ها و گفته‏ها و شعرهای گوناگون، روز بیعت عمومی مردم با حضرت امیرالمؤمنین (ع) با نام غدیر مطرح گردید. ادامه مطلب...

دوشنبه 94/7/6 .:. 1:48 عصر .:. احمد نظرات ()

على علیه السلام از کودکى تا بعثت

على علیه السلام بدنیا آمد در حالى که پاکیزه و سالم بود.از همان دوران خردسالى آثار فطانت و چابکى در او به چشم مى‏خورد.تلاش‏هائى شگفت‏انگیز داشت که دل و چشم پدر و مادر را روشن مى‏کرد.فاطمه مادرش،آن زن مجرب و ورزیده،که روزگارى امر سرپرستى محمد صلى الله علیه و آله را بر عهده داشت اینک در انجام آخرین ماموریت‏خود،براى تربیت آخرین فرزندش،على خردسال،با تمام وجود کوشش مى‏کرد.

دوران خردسالى على علیه السلام سپرى مى‏شد.او در میان کودکان و همبازى‏هاى خود ولى فراتر از آنان و اغلب در نقش هدایت و سرپرستى بین بازیکنان و حتى در مواردى سبب نجات کودکى از مرگ قطعى مى‏شد که از پشت‏بامى در حال سقوط بود و على با زرنگى خاصى او را از خطر رهاند.

على علیه السلام در خانه پیامبر

565656

حسن تصادف نگوئیم که حسن انتخابى پدید آمد.على 6 ساله بود که در مکه قحطى سختى روى داد وضع زندگى ابو طالب از بد بدتر شد.روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله به عموهایش عباس و حمزه گفت‏به نزد ابو طالب رویم و بار زندگى او را سبک سازیم.با هم به نزد ابو طالب رفتند و مساله را با او در میان نهادند.وابو طالب موافقت کرد.

عباس پسرش جعفر را به خانه خود آورد حمزه طالب را و پیامبر هم على خردسال را به خانه خویش (1) او ظاهرا آنقدر در نزد پیامبر بود تا کار به هجرت کشید (گو اینکه برخى از اسناد نشان مى‏دهند که على دو سال بعد به خانه خود بازگشت و مجددا پس از مدتى به خانه پیامبر آمد)

على علیه السلام در خانه پیامبر چون قطره‏اى بود که به دریا پیوست.جایگاه او کنار پیامبر و روى سینه او بود او چون پدرى مهربان به کار سرپرستى و مراقبت و هدایت او مشغول بود.این کار تا دوره نوجوانى و پس از آن تا دوران جوانى على ادامه یافت.بعدها هم مى‏دانیم که داماد پیامبر شد و هم خانه و همراز و همرزم و برادر او شد.

ادامه مطلب...

چهارشنبه 93/8/14 .:. 2:2 عصر .:. احمد نظرات ()

به نام خدا

اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین [1] ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر ازنود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است. سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.

اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. ما در این مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) موردمطالعه قرارمی دهیم.

 

رسول خدا (ص) و غدیر

شیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر (ع) و آن حضرت ازجدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع) فرمود: ای علی،خداوند آیه «یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» [2] را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدا نمی گویم . [3]

 

امام علی(ع) و غدیر

سلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشدکم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » [4]

پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا (ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر (ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.

در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرداز جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روزغدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟

ابوبکر گفت: شما. [5] ادامه مطلب...

جمعه 93/7/25 .:. 2:23 صبح .:. احمد نظرات ()
سلام بر غدیر، سلام بر سرنوشت رقم خورده تاریخ، سلام بر چشمه همیشه زلال، سلام بر مولا علی بن ابیطالب- علیه السلام- و چه بهتر است بگوییم: « سلام بر مولا امیرالمومنین- علیه السلام- » زیرا که لقب خاص اوست زیرا این لقب را خداوند تعالی به ایشان عطا فرمودند.

سلام بر مولا، سرور، صاحب اختیار، چرا که پیامبر فرمودند:«من کنت مولا فهذا علی مولا»

سلام بر چشمه همیشه زلال تاریخ، چشمه ای که از اشک زلال تر و از آیینه شفاف تر است.

غدیر ای سرچشمه پاکی، غدیر ای حقیقت انکار ناپذیر، ای حقیقت جاودانه تاریخ، ای صراط مستقیم، مگر نه این که غدیر چراغ همیشه روشن است و هیچ وقت به تاریکی نمی گراید؛ بس چرا بعضی ها در تاریکی و ضلالت ماندند و جایی را ندیدند؟

شاید که چشمانشان طاقت نور را نداشت و شاید که خود چشمانشان را بستند و نخواستند که ببینند که صد البته این گونه است.

مگر نه این که غدیر حقیقت جاودانه تاریخ است و حقیقتی انکار ناپذیر؟ پس چرا منکر شدند و جمع منکران و انکار کنندگان به وجود آمد؟

مگر نه این که غدیر پیمان است و بیعت. پیمان و بیعتی که سعادت انسان در آن بوده و هست و سعادت زندگی انسان ها در گرو آن بوده، پس چرا پیمان شکنان وجود داشته و دارند. 

غدیر ای پیمان نامه هنوز باز، ما هم می خواهیم با مولایمان عهد و پیمان ببندیم، ما هم می خواهیم بیعت کنیم ولی نمی خواهیم پیمان بشکنیم.

پس مولا ما را هم قبول کن ما را هم از زمره پیمان بستگان دار و از خدای تعالی به کرمت برای ما یاری جوی.و حال هرکس می خواهد عهد و پیمان ببندد به قلبش بنگرد و زیر لب زمزمه کند: 

« السلام علیک یا مولانا یا امیرالمومنین »

سه شنبه 93/7/15 .:. 8:39 عصر .:. احمد نظرات ()

پرده‌ی اول؛ علی، دل من

تصمیم به ازدواج گرفته بودم ولی جرأت نمی‌کردم این مطلب را به سرورم بگویم، اما شب و روز در فکر آینده‌ی خود بودم، تا اینکه یک روز که پیش حبیبم بودم به من گفت: علی جان! با ازدواج چطوری؟ من که سرم پایین بود، زیر چشمی می‌دیدم که پیامبر چه لذت پدرانه‌ای می‌برند از اینکه به دامادی من فکر می کند. با خجالت، آهسته گفتم: رسول خدا خود داناتر است.  اما دلم عین سیر و سرکه می‌جوشید، نگران بودم. آخر من دلم را به ناز دلبری باخته بود و می‌ترسیدم که حضرت کسی دیگری را به من پیشنهاد دهد. در قبیله ما، قریش، دختر کم نبود، اما آنکه دل مرا برده بود از آنان نبود. نگران بودم.

پرده‌ی دوم؛ باز هم علی، خبر آمد خبری در راه است

نفهمیدم چه شده بود که گفتند حبیبت با تو کار دارد.  او جان من بود که تا ندایش به گوش می‌رسید لبیک من به سوی او پرّان می‌شد. اما اینبار دلم کمی می‌لرزید انگار چیزی فهمیده بود. خودم را به خانه امّ‌سلمه رساندم ، تا چشم پیامبر به من افتاد از جا کنده شده و دستهایش را گشود به سوی من آمد. من که بهتم برده بود. چقدر پیامبر خوشحال بود! چشمانش برق می زد و چنان می‌خندید که دندانهای نازش پیدا بود، و من همچنان بهت زده بودم که گفت: علی جانم! مژده بده! مژده! . گفتم سرورم خیر است انشاالله، اول بگویید چه شده! همچنانکه مرا به سینه‌ی خود فشار می‌داد و می‌خندید گفت: خدا ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود خود به عهده گرفت.

مرا می‌گویی! پاهایم سست شد! پر از شور و تشویش. دیگر صبر نداشتم. ماجرا چیست؟ من بی دلم.

پرده‌ی سوم؛ حبیب خدا،  در آسمان

نشسته بودم که دوست آسمانی من، جبرئیل،  با شاخه‌های سنبل و میخک (قَرَنفُل) نزد من آمد و آنها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: دسته گل به چه مناسبتی است؟ دوستم گفت: مگر خبر نداری ؟ویژه نامه ازدواج حضرت زهرا,ازدواج حضرت زهرا,ازدواج امام علی,ازدواج امام عل با حضرت زهرا,پیامبر,عقد,خطبه,امام رضا,ماجرای ازدواج,ازدواجخداوند حوران بهشت را امر فرموده که تمام فردوس را تزیین کنند، به بادهای بهشتی هم دستور داده تا با بوی انواع عطر بوزند، و حورالعین را به خواندن سوره‌های «طه» ، «یاسین» ، «شوری» و... امر فرمود، و به یک ... .

جبرئیل هم ذوق زده و یک نفس، با آب و تاب مشغول تعریف بود اما من هنوز جوابم را نگرفته بودم . این همه بریز و بپاش برای چه؟ مگر عروسیه؟! در این فکرها بودم که دوستم گفت: خدا به جارچی بهشت گفته که جار بزند: ای پریان من! ای بهشتیان جمع شوید که اینجا جشن عروسی است! فاطمه را عروس علی کردم. علی به دلبرش رسید، آخر آنها دل داده‌ی هم بودند... . جبرئیل همچنان داشت تعریف می‌کرد. اما من وقتی این را شنیدم ناگاه به شوق از جا پریدم و خدا را شکر گفتم. بنازم به تو ای خدای خوب من که چه خوب در و تخته را به هم جور می‌کنی. خودم را جمع کردم که ببینم دیگر چه خبر بوده. دوست آسمانیم گفت: خداوند تبارک و تعالی به راحیل، آ ن پری خوش کلام و خوش صدا، امر فرموده که خطبه بخواند.

پرده‌ی چهارم؛ راحیل،  قرار عاشقیویژه نامه ازدواج حضرت زهرا,ازدواج حضرت زهرا,ازدواج امام علی,ازدواج امام عل با حضرت زهرا,پیامبر,عقد,خطبه,امام رضا,ماجرای ازدواج,ازدواج

من هم مثل همه پر از شور بودم و تصمیم داشتم که خطبه‌ی این دو عاشق را به زیباترین شکل بخوانم، خطبه‌ای ماندگار. من چقدر خوشبخت بودم خطبه‌ی زهرا و علی را می‌خواندم. همه ساکت بودند و من گلواژه‌های ادبستان عاشقی را بر هم می‌تنیدم. همه ساکت بودند و به من گوش می‌دادند. تا آنکه من با صلواتی به حبیب خدا کلامم را تمام کردم که خِتامش به مِسک باشد. به شور این پیوند و اتمام خطبه همهمه‌ای به پا شد که ناگاه آن خدا به ندایی گفت: «ای حوریان بهشت من! به علی بن ابی طالب حبیب محمّد، و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید. من برای آنان خیر و برکت قرار دادم». خاضعانه به درگاه خداوند عرض کردم: پروردگار من، برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت دیدیم نیست؟ خداوند، بنده نوازانه فرمود: ای راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه می‌کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان می‌دهم، و قسم به عزّت و جلالم که از آن دو، فرزندانی بوجود خواهم آورد که در زمین گنجینه‌داران معادن حکمت من باشند.

 

پرده‌ی پنجم؛ علی، شکرانه

من به عشقم رسیده بودم و بسان موج به ساحل رسیده آرام بودم. و تنها آنچه باید می‌کردم افتادن به پای کسی بود که پیوند دهنده‌ی دلهاست. این بود که بیدرنگ و متواضعانه، از صمیم دل زبان گشودم که: «رَبِّ اَوزِعنی اَن اَشکُرَ نِعمتَکَ التی اَنعمتَ عَلَیَّ» پروردگارا! مرا بر آن‌ دار که شکر نعمتی که به من دادی، به ‌جای آرم (نمل: 19)

حبیبم نیز دعای مرا آمین گفت .

ویژه نامه ازدواج حضرت زهرا,ازدواج حضرت زهرا,ازدواج امام علی,ازدواج امام عل با حضرت زهرا,پیامبر,عقد,خطبه,امام رضا,ماجرای ازدواج,ازدواج

پرده‌ی ششم؛ پیامبر، راز ناز

رازی در دلم بود که باید به علی می‌گفتم. او باید می‌دانست که چقدر برای من و دخترم عزیز است. صدایش کردم و به او گفتم: علی جانم! بزرگانی از قریش در مورد ازدواج فاطمه با تو مرا سرزنش کردند و گفتند: ما او را از تو خواستگاری کردیم ولی او را به ما ندادی، بلکه به عقد علی در آوردی، من هم به آنان گفتم: قسم به خدا، من این کار را نکرده‌ام، خداوند او را به شما نداد و به عقد علی در آورد، جبرئیل بر من نازل گشت و گفت: ای محمّد! خداوند- جل جلاله- می‌فرماید: اگر علی را خلق نکرده بودم، برای دخترت فاطمه، در روی زمین، از آدم تا خاتم، کفو وهمتایی نبود. آری تو همسر زهرایی. جز تو کسی در قد زهرا نبود. جز تو که می‌تواند نیمه‌ی زیبنده‌ی زهرا باشد؟ که می‌تواند پدر حسنین باشد؟ دوستت دارم علی جان!

 

منبع : سایت شهید آوینی 


شنبه 93/7/5 .:. 2:31 صبح .:. احمد نظرات ()
65554
(صحنه :چنددرخت کهنه سال در گوشه اىوکنار صحنه وجود دارند، برکه و گنجشک آهسته باهم صحبت مى کنند. )
برکه :(دستهایش راباز مى کند و کنار تخته سنگى مى نشیند )سلام .من یک برکه تنها بودم .فقط چنددرخت همسایه ى من بودند.هیچ کس اسم من را نمى دانست.مدتى گذشت تا با یک گنجشک دوست شدم .
گنجشک:(جلو مى آید)من و برکه از قدیم باهم دوست بودیم .همیشه با هم صحبت مى کردیم تا اینکه یک روز ...
(صداى زنگ کاروان به گوش مى رسد)
برکه: )بلند مى شود)آن روز مسلمانان از سفرحج برمى گشتندو قرار بود از اینجا به سرزمین هایشان بروند.
گنجشک :(دوربرکه مى چرخد)جمعیت زیادى اطراف برکه جمع شدند. یکى گفت:(چه اتفاقى افتاده که پیامبر دستور توقف داده اند ؟)
برکه :(حرکت مى کنند) پیامبر(ص) فرمودند: (بگویید آنها که جلوتر رفته اند برگرد ند.)
گنجشک:(نزدیک درخت ) پیامبر(ص) فرمودند:سنگهاى زیر درختان را بردارند تا زمین براى نماز جماعت صاف و هموارشود.
برکه:هوا خیلى گرم بود ،با این حال یاران پیامبر (ص) با استفاده آزجهازشتر ها تپه ى بلند ى درست کردند تا ایشان بالاى آن پیام خداوند رابه مسلمانان برسانند
گنجشک:پیامبر (ص) براى مسلمانان حرف ها ى قشنگى زد ند.بعد حضرت على(ع)را صدا کردند ودست ایشان را بالا گرفتند و فرمودند:
برکه :(دستش را بالا مى برد) هر کس من مولاى او هستم ،على هم مولاى او است.
گنجشک:(مردم جلو آمدند و به حضرت على علیه السلام تبریک گفتند. پیامبر صلى الله علیه و اله نیزاز همه خواستند تا این پیام الهى را به کسانى که آن جا نبودند برسانند.
(برکه آهسته گریه مى کند)
گنجشک:برک? مهربان چرا گریه مى کنى؟!
برکه:براى اینکه من از آن به بعد بزرگ و آسمانى شدم و هنوز هم به خاطر آن پیام و ولایت حضرت على علیه السلام زنده و دوست داشتنى هستم.
منبع : کانون اسلامی انصار 

سه شنبه 93/7/1 .:. 3:17 صبح .:. احمد نظرات ()

صدای پیامبر در برکه‌ غدیر پیچید که به جلو رفتگان بگویید برگردند و صبر کنید تا عقب‌ماندگان برسند، خبر مهمی در راه است، از جهاز شتران منبری ساختند و پیامبر به بالای منبر رفت. تو را نیز به بالا فراخواند، تنها تو را و نه هیچ کس دیگر.
656566
 به رسم همیشه‌ زندگیت اطاعت کردی ولی به ادب یک پله پایین‌تر از او ایستادی، پیامبر شروع کرد به خطبه خواندن و در لابه‌لای سخنانش که ساعت‌ها طول کشید به کرّات از فضائل و کرامات تو گفت و نامت را به بزرگی یاد کرد و پس از آن دستت را بلند کرد و خطاب به جماعت عظیم حاجیان بازگشته از سفر حج فرمود: هرکس که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ و بعد در حق تو و دوستدارانت دعا کرد و برای این‌که کسی بهانه‌ای نداشته باشد با آن کهولت سن زیر بغل‌هایت را گرفت و بلندت کرد تا همه بدانند در مورد چه کسی حرف می‌زند!

 پیامبر حتی به این هم اکتفا نکرد و برای تو از همه بیعت گرفت و همه همان‌جا بیعت کردند. مردان دست به دستان خداییت می‌دادند و زنان دست در تشت آبی که دستان خدا در آن موج می‌زد، می‌گذاردند.

آفتاب آن‌قدر سوزان بود و صحرا آن‌قدر بی‌سایبان که فکر می‌کردی آن‌روز را لااقل به خاطر گرما و بی‌سرپناهیش هیچ‌کس فراموش نمی‌کند. 

روزی که تو به فرمان خدا به امامت و ولایت پس از پیامبر منصوب شدی، روزی که رسالت پیامبر کامل شد، روز بزرگ غدیرخم و شگفتا درست کمتر از هفتاد روز بعد که پیامبر رحلت کرد جز اندکی، همه‌ آن‌ها که با تو بیعت کرده بودند، بیعت شکستند و گویی از برکه‌ غدیر چند روز پیش، نه پیامبری گذشته بود و نه از جهاز شتران منبر ساخته بودند و نه خدا تو را به ‌امامت ‌برگزیده ‌بود و نه ‌حتی‌ با تو بیعت‌ کرده ‌بودند…

و دیگر شگفت نبود فردا روز که خدا را فراموش کردند و خون فرزندت حسین را در کربلا ریختند؛ ولی‌ باز تو و فرزندانت ‌هر روز بلند آوازه تر می‌شوید و خیل ‌عاشقانتان ‌افزون‌تر.


چهارشنبه 93/6/26 .:. 7:18 عصر .:. احمد نظرات ()

453453453

به نام آنکه انسان را مسافر کاروان انتظار قرار داد…
سلام اى گل نرگس! اى که شیرین‌ترین انتظار، انتظار توست
و بهترین منتظر، منتظر تو.
مى‌توانم در یک جمله پر معنا بگویم:
گر عشقى هست و عاشقى، نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توام.
در انتظارت مى‌مانم و از خداى بزرگ مى‌خواهم که ظهورت را نزدیک و نزدیک‌تر گرداند.
ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم آقا.
زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد. ما و رهبرمان در انتظار تو مى‌مانیم.
خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یاران‌تان باشیم.
ادامه مطلب...

شنبه 93/2/27 .:. 7:33 عصر .:. احمد نظرات ()

برکه

ای برکه نشینانای غدیریانبیدار شویم و به خود آییم.

ای کاروانیانمبادا کاروانی دیگر رفته و برجای بمانیم.

کجاست غدیر و میثاق هایش؟ کجاست غدیر و درس هایش؟کجاست آخرین وصی پیامبر صلی اله علیه و آله؟کجاست ثقل اصغر ثقلین؟کجاست وارث علم پیامبران، ترجمان وحی خدا؟کجاست پاسخ پروردگار به فریاد استغاثه ی ستم دیدگان؟ کجاست آن یاری دهنده ی دین خدا؟!

همو که انتخاب شده و اختیار شده ی خداوند است، وارث علوم و احاطه کننده به آن، همو که خبردهنده از جانب خدا و بلند کننده ی فرمان اوست... .

تو گویی می بینم او را در کنار رسول خدا بر منبر ایستاده، همان جا که جدّ گرامیش امیرالمؤمنین علی علیه السلام روزگاری ایستاده بود، بازوانش میان انگشتان پیامبر بالا رفته و این ندا به گوش می رسد:

ای مردمآگاه باشید که خداوند مهدی را بر شما ولیّ و امامی قرار داده که اطاعتش بر همگان واجب می باشد...!

و آن پیمان ها و میثاق ها و بیعت ها و بیعت ها...؛

ادامه مطلب...

چهارشنبه 92/9/13 .:. 2:13 عصر .:. باران نظرات ()
.:.  کدنویسی : وبلاگ اسکین  .:.  گرافیک : ثامن تم  .:.
درباره وبلاگ

وِلایَةُعَلِیِّ بْنِ أبی طالبٍ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی. شُکرت خدایا... اگر شیعه واقعی نیستم، مُحب اهل بیت هستم. و مرا با قلبی سرشار از این محبت بمیران. آمین یا رب العالمین.
امکانات وب
آمار وبلاگ
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبلاگ متعلق به مدیر آن می باشد.