به نام آنکه انسان را مسافر کاروان انتظار قرار داد…
سلام اى گل نرگس! اى که شیرینترین انتظار، انتظار توست
و بهترین منتظر، منتظر تو.
مىتوانم در یک جمله پر معنا بگویم:
گر عشقى هست و عاشقى، نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توام.
در انتظارت مىمانم و از خداى بزرگ مىخواهم که ظهورت را نزدیک و نزدیکتر گرداند.
ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم آقا.
زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد. ما و رهبرمان در انتظار تو مىمانیم.
خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یارانتان باشیم.
امروز هم از صبح منتظرت بودم.
خانه دلم را آب و جارو کرده بودم برای آمدنت. چشمهایم از پگاه، یکسره به در بود.
گوشهایم را سپرده بودم به سمت هر صدایی که میتوانست نشانی از تو به همراه داشته باشد.
میدانم قابل نیستم، اما خیلی دلم میخواهد ببینمت.
جمعهها، همه جمعهها، دیدگانم را به سمت آمدن تو میدوزم.
دلم نیز پیوسته سرک میکشد تا ببیند چه هنگام میآیی.
گوشهای من، صادقانه عاشق صدای تو هستند.
نه من تنها، که همگان انتظار دیدن روی تو را دارند.
همه دوستت دارند، همه عاشق تو هستند.
دنیا، بیگل وجود تو معنایی ندارد.
ای پسر فاطمه! مهدی جان! ما را دریاب.
نیامد. . .»
درست جمعهها
قلبم و قلب همه از تنگی فراغت مثل لالهای
که زیر پا لگد شود چروکیده و رنجیده میشود
با خود میگویم این درد عاقبت مرا خواهد کشت، و بعد به خود نهیب میزنم که
او خواهد آمد
و آنگاه از دیدگانم قطرهای اشک میچکد
و از سوزانترین پرده اندوهم میگویم: مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا. . .